به مناسبت سالگرد شهادت "شهید ادواردو آنیلی"
"ادواردو آنیلی" کیست ؟
به مناسبت 15 نوامبر (24 آبان) سالروز شهادت ادواردو آنیلی فرزند شیعه شده میلیاردر ایتالیایی توسط صهیونیست ها، با مروری بر زندگانی او خواهیم یافت که او که بود و به چه گناهی کشته شد.
ادامه مطلب
[ یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:شهید,شهادت,ادواردو,آنیلی,دل خوشی هام,دل,خوشی,هام,
] [ 19:2 ] [ طلبه ][
گلوی خشکیده مرا هیچ آبی سیراب نمیکند
مگر شهادت...
شهیدگرانقدر احمد صحری از شهدای استان قم
آمدی و مثل هر روز به تک تک چادرها سر زدی و آبریزگاهها را نظافت کردی و ظرف های مانده را تمیز کردی و دستی به روی چادرها کشیدی و بی آنکه سایه هیچ نگاهی را بر خود سنگین ببینی دوباره رفتی اما در طول این همه روز نگاهی ظریف همیشه ترا می پایید. بی آنکه یک بار هم از تو بپرسد: از کدام واحدی و یا از کدام شهر اعزام شده ای؟
این قصه هر روزت بود که آرام می آمدی و آرام می رفتی مثل کسی که نمی خواهد دیگران را با سر و صدایش بیدار کند و او همچنان ترا می نگریست تا اینکه یک روز تو نیامدی. صبح شده بود آبریزگاهها، ظرفها و پتوها دست نخورده، باقی مانده بودند و آن چشم منتظر، همچنان به دنبال تو می گشت، تمام اردوگاه را زیر پا گذاشت اما خبری از تو نبود برای کاری به ستاد لشکر آمدو تو در جمعی از رزمندگان مشغول گپ زدن بودی. او جلو می آید و می گوید: برادر چرا امروز به چادرها نیامدی؟ و تو فقط لبخندی زدی و گفتی: چشم، از فردا به موقع می آیم. دوستانت از او می پرسند: برای چه کاری باید بیاید؟ و او می گوید: ایشان هر روز می آمد آبریزگاهها را تمیز می کرد ظرفها را می شست و پتوها را جمع و جور می کرد اما امروز ندیدم بیاید. دوستانت عصبانی می شوند و به او پرخاش می کنند که: می دانی چه می گویی؟ و او متعجب و هراسان گویی به چشمهایش شک می کند و م یگوید: والله خودش بود، دروغ نمی گویم. به او تشر می زنند که: اصلا می دانی او کیست؟ و او با تعجب می گوید: نه
دوستانت می گویند: او فرمانده لشکر حاج اسماعیل دقایقی است. و تو که اکنون رازت برملا شده است در مقابل چشمهای گرد شده او فقط لبخند می زنی...
[ دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:عكس,خاطره,شهدا,شهيد,حاج,اسماعيل,دقايقي,فرمانده,لشكر,دل,خوش,دل خوشي هام,
] [ 1:13 ] [ طلبه ][
تـو را بـه خـدا دیگـر نامـه ننـویس . .
__________________________
سلام
الان طلائیـه ام .
تـو را به خـدا دیگـر نامـه ننویس .
نپرس چــرا، كـه بغضــم مـیتـركـد .
مـن و مـا مـیجنگیـم تـا خـدایــیتـریـن آسمـان جهـان مـال تـو باشـد.
مـادر! برایـم دعـا كـن، برای دلتــــ دعـا میكنـــم . . .
___
متن: از دستـــ نوشتـه هاى شهـدا
بهمون گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد.
غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش.
نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم .
گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»
[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:عكس,خاطره,شهدا,شهيد,مهدي,باكري,نماز,جماعت,سرعت,كيلومتر,دل,خوشي,,
] [ 11:59 ] [ طلبه ][
بــــــــه ســــــوي ظــــــــــهـــــــــور
با دكلمه مصطفي صابر خراساني
و صداي مهدي اكبري
[ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:به,سوي,ظهور,حضرت,مهدي,صاحب,زمان,انتظار,منتظر,صوتي,ترانه,دكلمه,مصطفي,صابر,خراساني,صدا,مهدي,اكبري,راشد,مناف زاده,دل,خوش,,
] [ 12:19 ] [ طلبه ][
به زودي
در حال آماده سازي حركتي در راستاي زنده نگه داشتن ياد شهدا هستيم...
انشالله با كمك شهدا اجرا خواهيم كرد
منتظر باشيد....
[ شنبه 14 بهمن 1386برچسب:اطلاعيه,خبر,جديد,طرح,شهدا,دل,نوشته,توجه,آماده,سازي,
] [ 12:38 ] [ طلبه ][
دست دیگر شهید مفقودالاثر صداقتی درعملیات محرم قطع شد و در این هنگام شاسی گوشی را با پا فشار داد و گفت:
«این دستم هم مثل آن دستم شده و زیاد نمیتوانم حرف بزنم، سلام مرا به حضرت امام برسانید و بگویید:
رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند، وضع ما خوب است؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم، منظورم را که میفهمید؟»
منظورش این بود که به امکانات مذکور شدیداً نیازمند بودند.
- پس از چند لحظه صدای او قطع شد؛ هر چه او را صدا زدند،جواب نداد؛ بعد خبرآمد که آن عزیز بزرگوار در همان لحظه به شهادت رسیده است.
(( خاطرات شهدات دل خوشي هام ))
[ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:شهيد,شهدا,مفقود,اثر,صداقتي,خاطره,شهدا,دل,خوش,دل خوشي هام ,,
] [ 20:56 ] [ طلبه ][
بعد از سه ماه دلم برای اهل وعیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم.
مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم.
اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم.
سوز و گداز مادر و همسرم یک طرف، پسرم کوچیکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف.
مانده بودم معطل که چگونه ...(در ادامه)
منبع :(( کتاب رفاقت به سبک تانک ))
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:شهدا,نور,نوراني,بچه,پسر,رزمنده,جانباز,جبهه,جنگ,برگشت,آقا,سوخته,سياه,سوال,راشد,مناف زاده,دل,خوش,هام,خاطره,شهدا,,
] [ 12:36 ] [ طلبه ][
انبار دارمان گفت :
((يك بسيجي اينجا هست كه عوض ده تا نيرو كار ميكند،هيچي هم نميخواهد ميشود او را بدهيدش به من؟))
گفتم كو؟ كجاست؟
گفت: ((همان جواني كه دارد گوني هارا دوتا دوتا ميبرد توي انبار، همان را ميگويم))
گوني ها جلوي صورتش بود و نميشد ديدش
رفتم نزديكتر نيم رخش را ديدم ، آقا مهدي بود
او هم مرا ديد با چشم و ابرو اشاره كرد چيزي نگويم ، بگذارم كارش را بكند
دل توي دلم نبود گوني ها كه تمام شد ،چاي آوردند
گفت برويم ديگر
.
.
شهيد مهدي باكري فرمانده لشگر
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:شهيد,باكري,مهدي,شهدا,خاطات,دل,خوشي,هام,انبار,كار,گوني,چاي,كمك,رشادت,فرمانده,لشگر,سردار,بدر,جنگ,جبهه,,
] [ 15:23 ] [ طلبه ][
از تداركات تلويزيون برايمان فرستاده بودند.
گذاشتيمش روي يخچال. يك پتو هم انداختيم رويش .
هر وقت مي رفت ، تماشا ميكرديم .
يك بار وسط روز برگشت .
وقتي ديد گفت (( اين چيه؟))
گفتم (( از تداركات فرستاده اند ))
گفت (( بقيه هم دارند ؟))
گفتم (( خب نه !))
فرستادش رفت ؛
مثل كولر و راديو ...
-------------------------------------------------------------------------------------------
آيا مسئولين و دولت مردان و مجلسي ها و ... از خودشان ميپرسند كه ((بقيه هم دارند؟))
من از طرف مردم ميگويم (( خب نه ))
و آيا ماشين هاي مدل بالا ، مبل و مان آن چناني ، خانه هاي چند صد متري ، سفر هاي كيش و دبي و ... ، و خيلي چيز هاي ديگر را فرستاديد برود؟
شهدا هم سن شماها هستند (( اين كجا و آن كجا ))
[ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:دل,خوش,هام,شهيد,مهدي,باكري,فرمانده,خاطره,شهدا,تبريز,كولر,راديو,دولت,مجلس,سران,يارانه,مسئول,مسئولين,سيره,شهدا,,
] [ 13:7 ] [ طلبه ][
يخ نمي رفت توي كلمن
با مشت كوبيدم روش
بهم گفت : الله بنده سي (بنده ي خدا به زمون تركي) توي خونه ي خودت هم اينجوري به كلمن يخ مي ريزي؟
اگه مادرت بفهمه اين بلا رو سر كلمن مي آري چي مي گه؟...
[ یک شنبه 24 دی 1391برچسب:دل,خوش,هام,شهيد,مهدي,باكري,فرمانده,خاطره,شهدا,تبريز,
] [ 13:45 ] [ طلبه ][
((دل بر ))
همين قطار انديمشك بود كه مي رفت
و (( دل آور ))
همين كه بر ميگشت!
حالا كجاست
قطار دلبران دلاور؟!
اینجا ایران است، در جادههای منتهی به مشهدالرضا، هزاران شیفته اباعبدالله(ع) برای عرض تسلیت به ساحت قدسی ثامنالحجج با پای پیاده روانه پایتخت معنوی ایران شدهاند.
[ چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:اربعين,عكس,پياده,امام,رضا(ع),مشهد,فقرا,پياده روي,تا مشهد,ياحسين,يازينب,يارقيه,عشق,دل,خوش,,
] [ 12:24 ] [ طلبه ][
[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:رهبر,امام,خامنه اي, ولايت,محبت,مهرباني,دختر,بچه,كرمان,صحبت,فيلم,كليپ,افسران,دل,خوش,,
] [ 11:53 ] [ طلبه ][
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:عكس,مستند,مناره,مسجد,زيارت,شيخ,صفي,عكاسي,كادر,مذهبي,اثر,پوستر,طرح,دل,خوشي,,
] [ 15:57 ] [ طلبه ][
همه در خواب بودند
او كه صداي تلفن را شنيد شتابان به سوي تلفن در حال زنگ دويد
غافل از اين كه دويدن هايش سالهاست در زير خاك هاي گرم سرزمين نور جا مانده است
دوباره زمين خورد و اين زمين خوردنها سالهاست كه با اوست
و دوباره حكايت پاي كه رفت و افلاكي شد و جسمي كه ماند و زميني شد
سالهاست اين دل شكسته ميان نگاه و سخن هاي تلخ مردمي از جنس مردمان كوفه در حسرت پايست كه عروج كرد و صاحب پا را جا گذاشت ....
جوان ديروز جانباز امروز
[ شنبه 20 آبان 1391برچسب:جانباز,جبهه,پا,پاي كه جا ماند,خاطره,تلفن,زنگ,جسم,زمين,جنگ,جوان,وبلاگ,شخصي,راشد,مناف زاده,دل,دلخوشي هام,,
] [ 16:35 ] [ طلبه ][