بعد از ۳۱ سال انتظار
پیکر شهید «بهروز صبوری» شناسایی شد
پس از ۳۱ سال چشمانتظاری پیکر شهید بهروز صبوری شناسایی شد.
تاریخ : 1392/12/08
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، پیکر مطهر شهید بهروز صبوری که در سال 61 در منطقه سومار به شهادت رسیده بود امروز بعد از 31 سال چشمانتظاری مادر شناسایی شد.
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:املت,رزمنده,عکس,شهدا,شهید,جنگ,جبهه,دل خوشی هام,بهروز,صبوری,شهید بهروز صبوری,31,سال,مادر شهید,,
] [ 13:2 ] [ طلبه ][
در میان فرماندهان دفاع مقدس، برخی هنوز هم که هنوز است گمنامند و یا آنطور که باید، شناسانده نشده اند. سردارانی که شاید یکی از دلایل مهجوریت آنها این بود که در آغازین روزهای جنگ به شهادت رسیدند و شاید تقصیر گمنامی آنها را باید از همرزمانشان پرسید.
به هر حال، ظهر عاشورای 1359 بود که یکی از همین سرداران گمنام در تنگه حاجیان گیلانغرب، بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به سر، بر خاک افتاد.
سردار شهيد علی اصغر وصالي طهرانیفرد (اصغر وصالی) به سال 1329 در منطقه دولاب تهران به دنيا آمد که به دليل تقارن ميلادش با ماه محرم نامش را علي اصغر گذاشتند.
اصغر در سال هاي جواني توانست با مشقت فراوان از ايران خارج شده و دورههاي چريکي را در ميان مبارزان فلسطيني طي کند. سپس به ايران آمد و زندگي مخفي خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژيم طاغوت بازداشت شد.
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:شهید,شهدا,عاشورا,تیر,شهادت,رزمنده,سردار,علی,اصغر,وصالی,طهرانی,فرد,اصغر وصالی,
] [ 17:12 ] [ طلبه ][
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
حسیـــن......حسیـــن....حســـین......
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......
بعد از سه ماه دلم برای اهل وعیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم.
مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم.
اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم.
سوز و گداز مادر و همسرم یک طرف، پسرم کوچیکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف.
مانده بودم معطل که چگونه ...(در ادامه)
منبع :(( کتاب رفاقت به سبک تانک ))
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:شهدا,نور,نوراني,بچه,پسر,رزمنده,جانباز,جبهه,جنگ,برگشت,آقا,سوخته,سياه,سوال,راشد,مناف زاده,دل,خوش,هام,خاطره,شهدا,,
] [ 12:36 ] [ طلبه ][
در عمليات والفجر 8 خبر آوردند حاج يدا...(كلهر) مجروح شده .
با يكي از دوستان به بيمارستان رفتيم ديديم سخت مجروح است.
كتف و دست راستش خرد شده كليه اش هم آسيب ديده بود.
پرسيدم:(( حاجي حالت چطوره؟))
در حالي كه با سختي حرف مي زد گفت:((خوبم الحمدالله))
ديدم قسمتي از لبش بريده و خون مياد پرسيدم:((حاجي! لبت هم تركش خرده ؟))
گفت: (( نه ))
ديدم چهره اش در هم شد و اخماش تو هم رفت و لبانش را گاز گرفت.
لبانش درست در همان نقطه لبش كه پاره شده بود فرو رفت .
درد به سراغش آمده بود .
در حالي كه از درد به خود ميپيچيد ،كوچكترين حرفي نزد ، حتي آهسته هم ناله نكرد
وقتي اين صحنه را ديدم نتوانستم خودم را كنترل كنم
گفتم :((با خودت اين رفتار را نكن حاجي!يك دادي ،فريادي،چيزي.چرا اينجوري ميكني؟!))
صبر كرد تا دردش آروم شد دوباره لبخند هميشگي روي لب مجروحش نشست و گفت:
((ميخوام حسرت يك آخ را هم به دل دشمن بذارم))
راوي: خدابين همرزم شهيد
منبع :هفته نامه حيات طيبه
((شهيد حاج يدا...كلهر قائم مقام لشكر 10 شيد الشهدا))
[ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:حسرت,جنگ,جبهه,شهيد,حاج,يدالله,كلهر,قائم مقام,لشگر,سيد الشهدا,راوي,خاطره,خدابين,همرزم,عمليات,رزمنده,زخمي,خون,آخ,مجروح,
] [ 10:8 ] [ طلبه ][
((دل بر ))
همين قطار انديمشك بود كه مي رفت
و (( دل آور ))
همين كه بر ميگشت!
حالا كجاست
قطار دلبران دلاور؟!
[ چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:مردان,خدايي,دفاع مقدس,جنگ,راشد,مناف زاده,جنوب,غواص,اروند,عكس,رزمنده,شهيد,شهدا,گمنام,پسر,بسيجي,وبلاگ,دل خوشيهام,,,
] [ 8:26 ] [ طلبه ][