بچه ها عبدالزهرا صداش میزدن
قبل علمیات کلاس امداد گذاشتن تا اگر کسی زخمی شد بدونه چطور جلوی خونریزیشو بگیره
شهید بریهی سر کلاس حاضر نشد و آخر کار موقع تقسیم باند و لوازم امداد اولیه رسید. دوستش گفت:
سرکلاس نمیای رب گوجه میشی نمیدونی باید چی کار کنی ها
خندید و باند رو تحویل گرفت و به شوخی گفت:
(که الان معلوم میشه زیادم شوخی نبود)
باند رو کف دستش گرفت و دستش رو روی پهلوی راست خودش گذاشت و گفت:
یعنی اگر اینجا تیرخورد اینجوری بذارم؟ بعد قه قه خندید و رفت
توی عملیات یه تیر خورد به پهلوش و شهید شد
نظرات شما عزیزان: